مشاوره

انتشار مطالب وبلاگ تنها با درج آدرس آن بعنوان منبع مجاز می باشد. خواهسمند است بدون ذکر منبع در جای دیگری استفاده نگردد

مشاوره

انتشار مطالب وبلاگ تنها با درج آدرس آن بعنوان منبع مجاز می باشد. خواهسمند است بدون ذکر منبع در جای دیگری استفاده نگردد

آیا ما توان و انتخاب برای تعیین آیندۀ خودمان را داریم؟

ترجمه ای از کتاب  Brief counseling in schools تالیف Dennis lines 

دس : مادرم به خاطر مشکلی که با پلیس پیدا کرده ام نسبت به من خشمگین است ] وقتی که من سابقاً، دس را روی گرایش بزهکاری مشاوره دادم، به نظر می رسید که او از بابت نیروی درونی از کشمکش در مورد اینکه از دوستانش، که زیان هم داشت، پیروی کند یا از آنچه مادرش ( و خدا و شاید، پدرش ) گفته بود او انجام دهد، آگاه بود [.

مشاور : تقریباً به نظر می رسد که تو اکنون در یک نقطهء عطف هستی ] من احساس کردم که او گیر افتاده است [ من نمی دانم آیا تو می فهمی منظورم از آن چیست؟ آن برگرفته از کتاب مقدس و سخنی از عیسی است. زمانی که مردم با اینکه به سمت چپ بروند یا راست مواجه می شوند. رفتن به یک راه دردسر می آورد و رفتن به راه دیگر موفقیت. آیا این شبیه آنچه برای توست، نیست؟

دس : من به نحوی اینطور فکر می کنم ] صحبت انعکاسی [، بخشی از من می خواهد به آن راهی که دردسر وجود دارد برود زیرا آن مهیج به نظر می رسد و بخشی دیگر از من می خواهد از اغتشاش دوری گزیند، بعضی مواقع من به راهی می روم و برخی مواقع به راهی دیگر. 

مشاور : من فکر می کنم بسیاری از مردم وقتی که جوان هستند مثل زمانی که تو تلاش می کنی دوستانت را مرتب کنی زندگی را به آن طریق می بینند. آن یک تجربۀ خیلی رایج و عمومی است.

 

تفسیر : سخن مقدس عیسی ضرورت انتخاب را بصورت مطلق و موجز عرضه می کند. این موردی بود که برای موثق بود، به شرط دورنمای او، و همچنین مهارتهای تفکر موثر نلسون- جونز ( 1996 ) را محفوظ میدارد و گرایش را برای نوجوانان در موقعیت دس، جهت تعویض ناخودآگاهانه از تفکر صوری به تفکر عینی و برعکس همساز می کند. ( گلدمن 1964 ). بعدها دس آغاز خواهد کرد به استدلال اینکه زندگی سیاه و سفید نیست. که در دستورات اخلاقی سایه های خاکستری وجود دارد، اما از این منظر، مهم است که به او کمک شود دوره ای را بسوی انطباق اجتماعی، بیشتر از سرکشی، اداره کند. قدرت اجرایی عمدۀ او ] پدر [ از او دور برده شده بود، بنابراین او را بصورت طعمهء بالقوه برای گروههایی که آبستن جنایت بودند در گل مانده رها کرده بود.

دس اغلب می گفت که « او، از خودش نفرت دارد » که با گفتن « مادرم از من متنفر است، نه ... خوب او از من متنفر نیست، او مرا دوست دارد؛ اما از آنچه من انجام می دهم متنفر است» تعدیل کرد. این انتقال در تفکر که در مشاوره رشد کرد، دس را کمک کرد که بسوی سایه های خاکستری تفکر حرکت کند. بنابراین او را برای ترکیب خودسازی و خود ابرازی بسیار مثبت تشویق کرد.

دس را روی یک توالی نگهداشتن اغلب مشکل بود. او مانع از گفتگو در مورد خودش می شود و با سوالاتی در مورد دنیای من با نگاه خیره و تماس چشمی ثابت، حرف مرا قطع می کند. من او را با مداخله های گشتاستی به چالش کشیدم. و او با « من دوست ندارم در مورد خودم بیشتر صحبت کنم، آیا شما سیخونک می زنید » جواب داد. درمان داشت رکود می گرفت. وقتی او این حقیقت را که داشت بهبودی می یافت پذیرفت و اقرار کرد، شخصیت او در میان گروه بعنوان « یک تکه از عامل اغتشاش، هنوز مورد بی اعتنایی بود. من این جلسه را با راهنمایی او به پایان بردم، چرا که چنانچه تجربه نشان داده است، او به مشاوره های بیرونی که در قالب گفتار روزانه در درمان اتفاق می افتد عکس العمل نشان می دهد. در بهره گیری از مفاهیم پیشگویی کتاب مقدس که مهمترین دلبستگی خانواده او بود، من گفتم « تو میدانی که چه بخشی از کتاب مقدس برای پیشگویی آینده ذکر می شود، من در مورد تو یک پیشگویی کرده ام، اگر به تو یک زمان کوتاهی بدهند، آگاهی خود را دوباره بدست می آوری ( انسجام پیدا می کنی ). تو در هر زمان بهتر می شوی و من فکر می کنم تو در خلال مدرسه آنرا بوجود می آوری » او اتاق مشاوره را غرق در افکار ترک کرد. 

آیا زندگی مجموعه ای از حوادث تصادفی است یا یک طرح باشکوه بزرگی وجود دارد؟

دس : چیز مضحک آن است که پس از اینکه پدرم مرده بود، برادرش شش ماه بعد مرد، سپس پدر او مرد، همهء افراد از خانوادۀ پدر من می میرند، هیچ کس از خانوادۀ مادر من نمی میرد ] کلمات او بیشتر از ترس، در گیجی ارائه می شد [

مشاور : تو ظاهراً می خواهی بگویی که « همهء مردان در خانوادۀ من می میرند » .

دس : بله ] با حالت غرولند [

مشاور : آنچه تو می گویی شاید این است که « کی زمان من به پایان می رسد » ؟

دس : فکر می کنم اینطور است.

 مشاور : یک راه نگریستن به زندگی، شبیه نگاه کردن به نیمۀ پر لیوان است، بعضی ها می گویند: « لیوان تا نیمۀ خالی است، و آنها کسانی هستند که ما به آنها « بدبین » می گوییم، مردمی که بطور ناامید به آینده می نگرند. دیگران می گویند « لیوان تا نیمه پر است » و آنان « خوشبین » خوانده می شوند. مردمی که به آینده نوید بخش و امیدوارانه می نگرند. الان تو یک انتخاب داری، هیچ یک از ما نمی دانیم چقدر زندگی خواهیم کرد و کی خواهیم مرد و چنانکه من اغلب زمانی که چیزها خوب از کار در نمی آیند، به خودم می گویم « چرا در مورد چیزهایی که تو نمی توانی تغییر بدهی نگرانی ؟ نگرانی انرژی را کاهش می دهد. انرژی خود را در مورد چیزهایی بکار بگیر که می توانی روی آنها تاثیر بگذاری ». 

تفسیر : قدرت تفکر مثبت یک استراتژی عمومی مشاوره برای تغییراست ( نلسون- جونز، 1996 ) تفسیرهای اولیه من روی رسیدن به ارتباط مستقیم از گفتگوی غیر مستقیم، هدفمندی شد. امکان دارد مداخلهء اولیه من فاقد هدف و سوال برانگیز باشد، برخی چیزها را با ذهن او کنار آورد و پیوندهایی ایجاد کرد که ملاحظه نشده بود، به هر حال من به آن شک داشتم. دست به سر کردن دس برای تفکر بصورت مثبت برای تیره کردن اهمیت اظهار عقیده باز او نبود، بلکه برای بازنگری ساختارمند واقعیت ها بود. چنانچه، در بدترین شکل دس داشت عکس العمل نشان می داد روی امکان مرگ در حول و حوش سن 33 سالگی، آنگاه او می توانست بگوید « من مثل پدرم قبل از رسیدن به 34 سالگی خواهم مرد. متناوباً، و به شکل بسیار خوشبینانه، او می توانست به خودش بگوید« دست کم می توانم به مدت بیش از 20 سال از هم اکنون زندگی کنم. که آن یک عمر است : فرصتهای زیادی برای زیستن، خوشیهای فراوانی برای اتفاق افتادن. چیزهای بسیاری برای انجام دادن».

 زندگی نامه آنانی که از مرگ جان بدر می برند، آنان که برای روبه رو شدن با شرایط نهایی یا تراژدیهایی مانند هولوکاست مجبور می شوند، توضیح می دهد که دیدگاههای تغیر یافته، چگونه کیفیت زندگی را تحت تاثیر قرار می دهند ( فرانکل 1959 ، لینر، a 1995 ) بر اساس سطوح فهم مراجعان زندگی نامه ها، یا داستانهای موجود در زندگی نامه ها که بطور گزینشی فراهم شده اند، می تواند ابزار قدرتمند درمانی برای درمان باشد.

متخصصان الهیات مانند مایکل گولدر و جان هیک ( گولدر و هیک، 1983 ) با ابهام « خدای شانس، خدای سرنوشت » سر و کلهء زیادی زده اند. و با هیچ پاسخ قطعی غیر از ایمانشان مواجه نشده اند، برخی اوقات شواهد حاکی از آن است که رفتارهای خداوند بی برنامه است، برخی اوقات هم اینکه آنها برنامه ریزی شده اند. آن به همان اندازه که ممکن است قابل اثبات برای انکار خدا باشد، قابل اثبات برای خداگرایی است. بیشتر بستگی به عقاید شخصی دارد. هر چه قدر یادگیری که من ممکن است داشته باشم، یا هر اندازه هم من در مورد الهیات نوشته داشته باشم دیدگاه دس از دیدگاه من بی اعتبارتر نیست. درمان مشارکتی فرایند خودارزیابی مشترک را آسان می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد